- مشغله کردن
- تلاج کردن داد و فریاد کردن داد و فریاد کردن قال و قیل کردن شلوغ کردن: و اگر کس صواب و خطای آن باز نمودی در خشم شدی و مشغله کردی و دشنام دادی
معنی مشغله کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- مشغله کردن ((~. کَ دَ))
- هیاهو کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گذاشتن اشکله لای انگشتان متهم وفشار دادن تا بجرم خود اقرار کند
فشردن و در هم مالیدن و له کردن
خود را بسویی کشیدن بطرفی خزیدن
فشرده و مالیده و له و لورده کردن، خرد و خمیر کردن: فلان پهلوان در موقع کشتی حریفش را مچاله کرد و از گود بیرون انداخت
سر گرم کردن، به کار وا داشتن، باز داشتن بکاری سرگرم کردن بکار واداشتن، بازداشتن منصرف کردن (با از آید) : زد تیغ قهرو قاهری برگردن دیو و پری کورا ز عشق آن سری مشغول کردند از قضا. (دیوان کبیر)
پاک کردن زدودن پاک کردن زدودن: جان دوم را که ندانند خلق مصقله ای کرد و بجانان سپرد. (رودکی)
Engross, Preoccupy
absorver, preocupar
fesseln, beschäftigen
pochłaniać, zajmować
поглощать , занимать
поглинати , займати
absorberen, bezighouden
absorber, preocupar
absorber, préoccuper
assorbire, preoccupare
व्यस्त करना
menyerap, mengganggu
ilgisini çekmek, meşgul etmek
몰두하다 , 몰두하게 하다
סַפָּג , להעסיק
吸引 , 使...忙碌
引き込む , 夢中になる
kuzama, kuhusisha
หมกมุ่น , ทำให้ยุ่ง
মগ্ন করা , ব্যস্ত করা
محو کرنا , مشغول کرنا
اندام بریدن، شکنجه دادن گوش یا بینی کسی را بریدن: روا نبود کافران را مثله کردن، شکنجه دادن عقوبت کردن
زشت گرداندن عیب کردن